زندگی چون گذر خواب نسیم
بر تپش های زمین
زندگی چشمک پروانه به شمع
در عبور از زنش ثانیه هاست
زندگی شاید هم
غم یک آیینه ست
که چرا در تن او
نقش یک تن باقیست
تن دیگر رفته ست
دگری نیست که نیست
نویسنده » . ساعت 2:0 عصر روز چهارشنبه 87 اردیبهشت 18
آیینه ام را شکستی
تا خود را هزار تکه ببینم
کاش می دانستی
هر تکه
خود مَنی ست!
نویسنده » . ساعت 4:0 عصر روز یکشنبه 87 فروردین 18
نظرات شما ()
کنار خاطره هایم بنشین
تکان نخور
می خواهم عکس یادگاری بگیرم!
نویسنده » . ساعت 4:0 عصر روز یکشنبه 87 فروردین 18
نظرات شما ()
تا کی می خواهی
ثانیه ها را قاب کنی به دیوار
و زمان را
فرمان ایست دهی؟
تا کی
واژه ها را
پله می کنی
برای رسیدن به هیچ؟
تو که می دانی
آخرش می رسی
به یک نقطه
و خیلی شاهکار کنی
به آدمکی بی دست و پا و
وارونه(!)
نه
تو...
به نوزاد شدن نمی رسی
آزاد بودن را می خواهی چه کار؟
نویسنده » . ساعت 8:0 عصر روز چهارشنبه 87 فروردین 14
نظرات شما ()