سفارش تبلیغ
صبا ویژن



بهار 1386 - خیال آبی






درباره نویسنده
بهار 1386 - خیال آبی

تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
شعر
داستان
بهار 1387
بهار 1386


لینک دوستان
خیال آبی در بلاگفا

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
بهار 1386 - خیال آبی

آمار بازدید
بازدید کل :10918
بازدید امروز : 4
 RSS 

آینه...تصویری مبهم و صدایی گرفته که می گوید:این منم؟!

و سپس پلک هایی هراسناک از باز شدن...و مژگانی لرزان...

دستی جاخوش کرده بر گونه...و سرانگشتانی که خیسی مژگان را حس می کنند.

ناگاه زمین می لرزد.آونگ ساعت دیواری دست و پای خویش را گم می کند...

آینه را توان تحمل حجم سنگین این اندوه نیست...می شکند...وسپس لبخندی که شکوفا می شود و پلک هایی که عاری از اضطراب باز می شوند.

آینه ماموریت خود را به خوبی به پایان رساند.سرانگشتی که از سرخی خون می درخشد!



نویسنده » . ساعت 1:0 صبح روز دوشنبه 86 خرداد 21
نظرات شما ()