سفارش تبلیغ
صبا ویژن



رویای کودکانه - خیال آبی






درباره نویسنده
رویای کودکانه - خیال آبی

تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
شعر
داستان
بهار 1387
بهار 1386


لینک دوستان
خیال آبی در بلاگفا

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
رویای کودکانه - خیال آبی

آمار بازدید
بازدید کل :10958
بازدید امروز : 13
 RSS 

چشم های معصومش سقف اتاق را می نگرد و اتاق برایش دنیایی می شود. مادر را بر بستری از ابریشم های صورتی می بیند و تنپوش خود را آبی ابریشمین احساس می کند. از اینکه صبحانه اش دقایقی دیر شده چون آشپز برای تهیه تازه ترین مواد دیر جنبیده اخمی به چهره می آورد، اما با دیدن دوچرخه ای طلایی گوشه ی اتاق دلخوری اش را فراموش می کند و با تبسمی بر لب به استقبال دوچرخه می رود. شکاف باریکی از نور بر کف اتاق می افتد. مادر وارد اتاق می شود و با صدایی همیشه خسته می گوید:« باز رفتی سراغ این چرخ خیاطی؟ آخه چند بار بگم این امانته پسرم. اگه یه وقت چیزیش شه از نون خوردن می افتیما.»

و دوچرخه طلایی و تنپوش آبی ابریشمین و بستر صورتی برای همیشه رویایی می ماند برای پسرک. رویایی که آفتاب خرابش کرد.

کاش این بار در به موجودیت خود خیانت می کرد.



نویسنده » . ساعت 11:0 عصر روز یکشنبه 86 آبان 13
نظرات شما ()